۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

سعی می‌کنم بی‌وفایی به پرونده رو با خبر دادنِ انتشارِ شماره‌هایِ جدیدش جبران کنم

پرونده ی سی و سوم

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

یادمان نرود چه راهِ دشوارِ تلخی آمدیم و با چه خونِ دلی حساب و کتاب‌شان را به هم زدیم. به آن نتیجه که می‌خواهیم نرسیده‌ایم اما انگار نمی‌بینیم قصه‌ی آن‌ها را هم که نگذاشتیم آن‌جور که خوابش را می‌دیدند تمام شود. اشک ریختیم و نذاشتیم آبِ خوش از گلویِ آن‌ها هم پایین برود. رییس‌ها و نوچه‌ها‌شان هر روز گلو پاره می‌کنند که تمام شده. بروید سر زندگی‌تان. و می دانند نشده. می‌دانند نسلی که به نامِ قناعت و رضا درسِ توسری‌خوری یادشان دادند، شاگردهایِ خوبی نیستند در این مکتبِ فاسد. می‌دانند خبط کرده‌اند کارد رسانده‌اند به استخوانِ ملت و می ترسند از پس فردایی که زنده باشند و جایِ بوسه دست‌بند بزنند به دست‌های‌شان. این‌ها از یادمان نرود. قدرتِ ما که مومنیم و می‌خواهیم بزرگ تر است از زورِ این‌هایی که با چنگ و دندان آویزانِ دره شده‌اند. وظیفه از جلویِ چشم‌مان دور نشود. در کنجِ خود ننشینیم و به جایِ قدمی برداشتن، دعا شِر کنیم. دیر نجنبیم. ولیان را دارند می‌کشند. یک روز صبح که هشت از خواب بیدار می‌شویم می‌گویند پنج کشتیم‌ش. یک کاری بکنیم. زورِ نجات دادنِ جانِ یه آدم را نداشته باشیم مملکت را هم نمی‌توانیم برهانیم.