۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

بی‌شماران.

آدم را میخ‌کوب می‌کند لحظه‌هایی از درامِ خیابانیِ این روزهای تاریخ. خیابان، سکوت بود موقعِ نیایشِ بلندگوی مسجد. اذان که شروع شد مردی اللهُ اکبر گفت منتظران همراهش شدند به همین اشاره. بی سرخر شعار دادند بعدِ عمری. یادشان آمد بی سرخری چه کیفی دارد. کم بودند اما صداشان مثلِ زیادها می‌پیچید توی شبستانِ مسجد. لابد صدای آن‌ها که نیامده‌بودند، صدای آن‌ها که کشته بودن‌شان و نمی‌توانستند بیایند، صدای آن‌ها که صداشان را اسیرِ چاردیوار کرده‌اند، صدای ملتی لابد هم‌صداشان بود. دیگر شرط صف نیست حضور و غیابِ بزرگان. مردم پیش‌نمازند. هرکه ثوابِ جماعت می‌خواهد یاید به مردم اقتدا کند.

۲ نظر:

dayan گفت...

الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر

ناشناس گفت...

تاریخه و یه دنیا فراموشی...وای بر مردمون فراموشکار تاریخ