۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

«بازم پرونده؟ چه زود گذشت.»

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

نمایندگانِ محترمِ پارلمان در کشورهایِ شرقِ آسیا. یک تارِ موی گندیده‌ی شماها که سرِ حقوقِ موکلان‌تان وسطِ مجلس و جلو چشم دوربین‌های دنیا عینِ سگ به هم می‌پرید شرف دارد به بی‌شرف‌هایی که در انتظارِ وقتِ نماز و ناهار لم داده‌اند روی صندلی و تنها فعالیت‌شان فشار دادنِ آن دکمه‌ای ست که بالاسری‌ها دستور بدهند. غلط کردم اگر هروقت تلویزیون دعواتان را نشان داد خندیدم بهتان.

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

ehtyaat

shonzda azar barname chieh?

-

-

Char javabamo nemidi? Migam shonzda azar koja berim?

-

-

Az in shookhia nakon too sms

-

Shookhi chieh!!?

-

Ahan bebakshid!! Manzooram in bood kooja berim be shoolooghia nakhorim :P

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

مناظره.

شاید این شماره‌ی پرونده از وجود بزرگانی هم‌چون آرش آرین و ادیب فروتن و کوشا خدابنده‌لو بی‌بهره باش، اما هم‌چنان می‌تواند اوقاتِ خوشی را برای شما...چیز کند.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

این فیلمی که از مادرِ ندا آقاسلطان نشان می‌دهد سرِ قبرِ دخترش، یک موجودِ اعصاب‌خوردکن دارد. دختری که شاید از فک و فامیل‌ها باشد و پشت به دوربین واستاده با سونی‌اریکسونش دارد خاکستر شدنِ مادره را فبلم می‌گیرد. لحظه‌ای هم انگار صدایی شنیده بر می‌گردد روش می‌افتد نزدیک‌تر به دوربین. می‌بیند خبری نیست، روسری صاف می‌کند کارش را از سر می گیرد و کادرش را درست‌تر می‌کند. شاید بی‌چاره تقصیری هم ندارد. ولی این قیافه‌ش یک جورِ بی‌خیالی ست. «برم امشب اینارو بذارم رو یوتیوب» است. این‌ها بدجوری اعصابم را خورد می کند. گفتند رسانه ماییم. سنگ که نگفتند.

***

(از زبانِ سربازِ توی بهشت‌زهرا شنیده‌بود اسمش را گذاشته‌ن: امام‌زاده ندا.)

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

«غصه‌ی خودمون یه طرف این بچه‌م که هی خاله خاله می‌کنه یه طرف. دیشب برگشته می‌گه خاله رفته پیشِ ندا؟ خداروشکر مامان تو اتاق نبود.»

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

مانی می پرسد: امید داری؟
یادِ صبحِ همین امروز می افتم که تیترهای روزنامه فروشیِ سرِ گیشا ناامیدم کرده بود. لخ لخ رفتم تا بالایِ پلِ عابرِ روی چمران. روی یکی از ستون هاش نوشته بود «امیدوار باش» به سبز نوشته بود.

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

«راهِ سبزِ امید را زندگی می‌کنیم»

اِ. شما این‌جا چی کار می‌کنید آقا مهدی؟ پریروز که می‌گفتید اجاره‌ی برجِ آذر را نمی‌دانید از کجا بیاورید بدهید صاب‌خانه... فِری تو چی؟ موتورَت را کجا پارک کرده‌ای؟ جای بدی نباشد بزنند بهش خرجِ زن و زندگی را باز لنگ بمانی... سِدصادق تو که توی اداره می‌گفتی این‌ها همه از شکم‌سیری راه می‌افتند تو خیابون... نرگس خانوم. دوایِ مادرتان پیدا شد بالاخره از تک‌نسخه‌ای؟... علی مگر نگفتی حراست اخطار داده هرکی امروز غیبت کند از شنبه نیاید دیگر... آهان مسعود، بالاخره شرکت حقوقِ نداده‌ت را داد؟
خدایا. آخه چی دارد مگر چشم‌های امیدوار که لوشان می‌دهد.حتا با صورتِ زیرِ ماسک.
(عکس مالِ بیستِ خرداد است. میدونِ آزادی)