۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

آقای مخمل‌باف. آقایِ فیلم‌ساز، قصه‌نویس. به خدا این قصه نیست که هرروز هرجور که خواستی بنویسی‌ش. این لحظه‌هایِ زندگیِ ماست. ریختنِ هر قطره خون سرنوشتِ‌مان را عوض می‌کند. «اگر خامنه‌ای جنازه‌ها را پس ندهد...» مالِ طرحِ داستانی است نه جانِ مردم. الان مثلِ دورانِ شما نیست. آن‌وری ها دارند چاقو می‌زنند. به قصدِ کشت هم می‌زنند. بیست سال بعدِش هم نمی‌روند سراغِ قربانی بگویند ببخشید. هزار بار ثابت کرده‌ای بلدی جوری آگهی بدهی که بازی‌گر برایت صف بکشد. این‌بار را گاهی رها کن. این بار تفنگ، واقعی ست. دو انگشتِ دستِ خودت نیست که الکی بزنی و این‌ها الکی بیفتند. می‌افتند پا نمی‌شوند دیگر. وقتی قصه می‌سازی از اعلامیه چشم‌هایت را باز کن اقلن.

۷ نظر:

Drago گفت...

چی گفته؟

Umma گفت...

این واقعا حق مطلبی بود در مورد این آدم دقیقا .مرسی دل منم خالی شد.

بهداد گفت...

این تفنگ واقعی است...اما
حالا چگونه از من..منی که از این تفنگ حرف ها شنیدم و بی جواب رفتم...دفاع خواهد شد؟

زرافه گفت...

بین کارگردان و بازیگر نقش کتک خور چه حرفی میتونه وجود داشته باشه؟؟ غیر از اینکه طبیعی تر کتک بخور!

فرزین گفت...

جدا ها، چرا مخملباف اینقدر احساساتی حرف میزنه؟

ش. گفت...

بخورم حرفتو که انق خوب حسسمو می گه، الف میمِ عززیز.

راضيه گفت...

اين روزا آلزايمر آقاي مخملباف شديد شده خفن!