۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

-پدرتون هستن ایشون؟
-بله.
-خب خوش‌بختانه دارن می‌میرن.
-بله دیگه.
-نیگا کن. داره سگ بالا میاره می‌میره. سخت ئه ها.
-نه این از بچگی همین‌جور بود. یه مدت سوسک و قورباغه استفراغ می‌کرد الان یه چند ماهی هست سگ بالا میاره.
- زیادم بد نیست. خودش همین‌جوری می‌میره یا خودتون می‌کشینش؟
-نه می‌میره خودش...بابایی می‌میری خودت دیگه نه؟ بابایی... یه دقه صدا درنیار جواب بده منو...می‌گم می‌میری خودت دیگه؟ ... آره می‌میره خودش.
-آخه من پنج باید برم این اگه نمیره تا اون موقع من تایم شیتم پر شده دیگه نمی‌تونم واستم.
-خودم هستم بعدِ پنج. این شاید یه چند ساعت دیگه م کار داشته‌باشه. وقتی مرد زنگ بزنم میاین دیگه؟
-آره زنگ بزنین شرکت یا من میام یا یکیو می‌فرستن. اگه نزدیک باشم خودم میام.
-جسد سرد بشه سخت‌تون نیست بخورینش؟ می‌تونم براتون بذارم رو گاز شعله رو کم کنم.
-نه ببین ما یه دست‌گاه داریم گرم‌کنِ جسد ئه خب. بعد واستا...کو کیفم...ببین همین ئه دست‌گاه‌مون. فکر کردین یه چیزِ خیلی بزرگ و عجیب غریب ئه؟ نه به همین کوچیکی و سادگی ئه. خیلی تکنولوژیش ساده ست. یه المنت ئه دورش رسانایِ حرارتی. دست‌گاهو از طریقِ خیلی عذر می‌خوام باسن واردِ جسد می‌کنیم دوشاخه تو برق یه ده دقیقه می‌ذاریم بمونه جسد عینِ روزِ تولدش گرم می‌شه راحت می‌تونیم بخوریم.
-چه‌قدر خوب ئه ببینمش...وای... ببین بابایی. نیگا کن. اینو می‌کنن تو کونت وقتی مردی...نیگا کن اینو می‌کنن تو کونت می‌زنن به برق گرم می‌شی. منتها اول باید بمیری. الان نمی‌تونیم.
-دستش ندین این دکمه‌هاشو می‌زنه تنظیماتش به هم می‌خوره.
-دست نزن بابایی آفرین. بده من. بده من خرابش می‌کنی سرد می‌مونی... پس نگران نباشم؟ چون عمویِ ما خدا رفتگان‌تونو بیامرزه چندسال پیش فوت کرد جسدش تو کانالِ کولر مونده‌‌بود سرد شده بود هیچ‌کدوم از شرکتا حاضر نشدن بخورنش. حالا خداروشکر بی‌کس‌وکار نبود بچه‌هاش خوردنش ولی این الان بمیره من دست تنهام نمی‌تونم همه‌شو بخورم می‌مونه مجبور می‌شیم بندازیم دور. من از اون موقع یه فوبیایی نسبت به این قضیه دارم.
-نه مطمئن باشین کاملن. ببین دو سه ماه پیش بود... کی بود چند روز تعطیلی پشتِ سرِ هم. یازده نفر از اعضایِ یه خونواده شب سم خورده بودن مردن بعد تعطیلِ عمومی هم بود شرکت نیرو کم داشت نوبت‌شون افتاد چند روز بعدش. ما همه‌شونو با همین دست‌گاه گرم کردیم خوردیم. اتفاقن یه برادرزاده‌م داشتن چه‌قدر خوش‌مزه‌ و ترش هم بود جاتون خالی.
-باشه مرسی راستی شما سگ نمی‌خواین؟ این سگایی که بالا آورده رو نمی‌دونم چی کار کنم. چند تا شونو گذاشتم تو حموم ولی دیگه جا نداریم مجبورم حلق‌شو بگیرم دمِ پنجره وقتی بالامیاره دیگه تو خونه نریزه بره تو کوچه. شما بر نمی‌دارین این سگا رو؟
-خودم که نه من به سگ آلرژی دارم.
-شرکت نمی‌خواد؟
-حالا می‌سپرم ولی فکر نکنم .دیگه فکر کنم اینا رو مجبورین خودتون بخورین. با فلفل دلمه بپزین خوب می‌شه. من که خودم نخورده‌م ولی همسرم درست می‌کنه برایِ بچه‌ها اونا دوست دارن.
-اون دست‌گاه‌تونو می‌خواین بدین من تا برسین من گرم کنم که وقت‌تون گرفته نشه؟
-نه اینا رو شرکت تحویلِ ما داده. زود گرم می‌کنه وقتی نمی‌بره.
-باشه پس من زنگ می‌زنم بهتون.
-به شرکت زنگ بزنین.
-خودتون بیاین دیگه. الان بابامم دیده شما رو دلش خواسته یکی دیگه بیاد یه مقدار عادت کردنش سخت ئه... نه بابایی؟ ایشون بیاد بهتر ئه دیگه؟ بیاد اون داغه رو بکنه تو کونت...خوب ئه یا یکی دیگه بیاد؟... ببینین می‌گه شما بیاین.
-چشم شما قبلِ شرکت یه زنگ به من بزنین هماهنگ کنیم بعد زنگ بزنین شرکت.
-اوکی این عالی شد... دست‌تونم درد نکنه...از این دست‌گاها بیرون می‌فروشن یا فقط تو شرکت هست؟
-بیرونم هست منتها مدلایِ متفرقه ش. این اصل ئه. اینا وقتی خراب بشه ما اصلن تعمیرات نمی‌کنیم. مستقیم می‌فرستیم آلمان جاش یه نو برامون می‌فرستن. البته دیر خراب می‌شه.
-آره دیگه اگه زود خراب می‌شد که شرکت‌شون ورشکست می‌شد. معلوم ئه جنسِ خوبی ئه.
-پس من منتظرِ زنگ‌تون هستم.
باشه حتمن. شما برین به کارتون برسین من وقتی مرد زنگ می‌ِزنم.

هیچ نظری موجود نیست: