۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

زنِ آقامرتضا لنگه‌ی پنجره کشویی را تا تهِ  ریلش زده‌بود کنار و تنه‌اش را به زور داده‌بود بیرون کمی خم شده‌بود پایین را نگاه می‌کرد. چادرِ کرم‌رنگ با گل‌هایِ قهوه‌ای را به دندان گرفته بود که یک دستش آزاد باشد و وقتی با آقا مرتضا که سه طبقه پایین‌تر تو کوچه بود حرف می‌زند بتواند هیجانش را با تکان دادنِ دست هم خالی کند. 
بشاش تو دهنش آقا مرتضا. بشاش تو دهنش.
صدایِ خون‌سردِ آقا مرتضا که زیاد هم بلند داد نمی‌زد زیگزاگی می‌خورد به ساختمان‌هایِ چهارطبقه‌ی کوچه‌ی باریک و خلوت  کمی کم‌رنگ می‌شد می‌رسید پایِ پنجره.
الان می‌شاشم تو دهنش کثافت.
بشاش آقا مرتضا. بشاش تو دهنِ پدر و مادرش.
سعید نصفه‌ای نان سنگک دستش گرفته‌بود آمد پشتِ لنگه‌هایِ رویِ هم‌افتاده‌ی پنجره. شکمِ بزرگش زیرِ تی‌شرتِ سفیدِ بی‌طرح زده بود بیرون. شکمه را چسباندش به شیشه فشار داد که کله‌اش جلوتر بیاید بتواند پایین را خوب ببیند ولی نشد. یک قدم برگشت عقب یک تکه از نانش کند خورد و به زنِ آقا مرتضا نگاه کرد. وقتی داد می‌زد پرِ چادر از لایِ دندانش می‌افتاد مجبور می‌شد یکی از دست‌هایش را تکان ندهد باهاش چادر را بگیرد. هیجانش بالاتر می‌رفت چادر را باز می‌داد لایِ دندان و هر دو دست را تکان می‌داد از لایِ دندان‌هایِ بسته و پرِ چادرِ بین‌شان بلندتر داد می‌‌زد.
بشاش آقا مرتضا. رحم نکن بشاش تو صورتش پدرسگو. آقا مرتضا بشاش تو دهنش. بشاش پفیوزِ بی‌شرفو.
صدایِ آقا مرتضا هیجانِ زنش را نداشت به یارو فحش می‌داد. شمرده و آرام می‌گفت کسکشِ حروم‌زاده. می‌گفت الان می‌شاشم تو دهنت. می‌گفت الان گهتو تو کونت آتیش می‌زنم. 
سعید یک تکه نان را قورت داد .
می‌خواد منم برم پایین؟
زنِ آقا مرتضا حواسش نبود. سعید زد به بازوش گفت ببین. زنِ آقا مرتضا تنه‌ش بیرون بود سرش را برگرداند سعید را از گوشه‌ی چشم و بیخِ پنچره دید گفت هان؟
بهش بگو می‌خواد منم برم پایین.
آقا مرتضا... آقا مرتضا سعید بیاد پایین؟
چی؟
سعید می‌گه بیاد پایین؟
سعید آمد نزدیکِ زنِ آقا مرتضا گفت بیا بذار خودم بهش بگم.
زنِ آقا مرتضا تنه‌اش را کج کرد از قابِ پنچره رفت تویِ خانه. سعید یک دستش را ستون کرد رویِ ریل‌هایِ پایینِ قاب سر و تنه‌اش را داد بیرون خم شد پایین
منم بیام پایین؟
صدایِ آقا مرتضا همان جور آرام و بی‌هیجان بود. 
نه بیای چی‌کار. بمون.
بیاما.
دستت درد نکنه.
دستِ ستون نشده‌ی سعید نان را برد طرف دهنش دندان‌هایش یک تکه دیگر از نان کند برگشت تویِ خانه. زنِ‌ آقا مرتضا پرسید چی گفت؟ سعید گفت می‌گه نمی‌خواد. زنِ آقا مرتضا دوباره تنه را داد بیرون.
سعید نمی‌خواد بیاد؟
نه بیاد چی کار. کافی ئه.
چی کارش داری می‌کنی آقا مرتضا؟ 
صدایِ آقا مرتضا باز شروع کرد فحش دادن و بینِ فحش‌هایش همه‌جا ساکت می‌شد. بی‌شرفِ مادرسگ. می‌شاشم تو دهنت خارتو می‌گام من. می‌فهمی چی می‌گم؟ می‌شاشم تو دهنت من امروز. 
سعید نانش را زد به بازویِ زنِ آقا مرتضا. زنِ آقا مرتضا برگشت سعید با چشم به نان اشاره کرد و نان را تکان داد. زنِ آقا مرتضا گفت نمی‌خوام. 
صدایِ موتورسیکلت را که از دورِ کوچه نزدیک می‌شد نشنیدند. موتور همان‌جایی که صدایِ آقا مرتضا می‌آمد شل کرد و واستاد. خاموش کرد زد رو جک. آقا مرتضا همان فحش‌هایی را هم که لایِ سکوتش می‌داد نداد. از موتوری پرسید با این خونه کار دارین؟
پیتزا سفارش داده‌ن.
طبقه‌ی چند؟
چهار.
چی ئه آقا مرتضا؟
پیتزا زنگ زده‌بوده پدرسگ.
بی‌شرف. بگو نمی‌خواد. برو آقا نمی‌خواد پیتزا. 
پیتزایی صدایش را بلند کرد طرفِ زنِ آقا مرتضا
سفارش داده‌ن دیگه. نمی‌شه برگردوند.
آقا مرتضا گفت این که می‌بینیش دیگه. پیتزا نمی‌خواد. 
آقا برش گردون. اینو باید شاشید تو دهنش. برگردون پیتزا رو.
پیتزایی صدایش را یواش‌تر کرد.
آقا بیداری؟ آقا پیتزاتو آورده‌م. آقا.
آقا مرتضا گفت لگد نزن بهش.
لگد نزدم یواش زدم بیدار شه.
بیدار نمی‌شه فعلن.
اینو رستوران قبول نمی‌کنه برگردونم.
زنِ آقا مرتضا گفت ببر واسه یه مشتریِ دیگه.
قبول نمی‌کنه خانوم رستوران. این سرد شده ببرم باید از جیب بدم. اینو بیدار کنین حساب کنه.
پولشو ما می‌دیم آقا ببر بذار رو صندوق صدقات. آقا مرتضا پولشو بده بهش بگو ببره بذاره رو صندوق صدقات.
سعید آمد جلو دست کرد تو جیبِ عقبِ شلوار جینش چند تا اسکناس درآورد به زنِ آقا مرتضی گفت بگو من حساب می‌کنم بیاره بالا.
آقا بیار بالا. آقا مرتضا پولشو بده بگو بیاره بالا.
بالا نمیاریم همین‌جا تحویل می‌دیم.
سعید سرش را از تنگیِ بینِ پنجره و زنِ آقا مرتضا کرد بیرون گفت آقا مرتضا بگو بیاره بالا من حساب می‌کنم.
بالا نمیاریم.
آقا مرتضا پرسید چند می‌شه این؟
هشت و پونصد.
مرتضا حساب نکن بذار میام پایین. مرتضا.
آقا مرتضا گفت ده تومنی دارم خورد داری که؟
پیتزایی گفت این هزار و پونصد.
پیک رایگان ئه؟
تو محدوده رایگانه.
فقط پیتزا بوده؟ نوشابه سیب‌زمینی نگفته بود؟
نه این فاکتورش ئه.
سعید از پشتِ پنجره رفت بیرون صدایِ پایش می‌آمد که پله‌ها را تند می‌رفت پایین.
زنِ آقا مرتضا گفت نوشابه‌م داره؟ آقا مرتضا گفت نه فقط پیتزا داده. 
بگو یه نوشابه م بره بیاره.
نوشابه خانواده بری بیاری چه‌قدر زمان می‌بره؟
زمان زیاد نمی‌بره نوشابه بدونِ غذا هزینه دلیوری داره.
گفتی رایگان بود که.
غذا رایگان ئه نوشابه دو تومن قیمتش ئه پونصد بنزینش می‌افته برم بیام صرف نداره واسه رستوران.
پس نمی‌خواد نوشابه.
صدایِ محکم بسته شدنِ جعبه‌ی پشتِ موتور آمد. پیتزایی موتور را از جک درآورد روشنش کرد دورِ کوتاهی زد در کوچه دور شد.
می‌گفتی نوشابه‌م بیاره آقا مرتضا.
این پولِ پیک الکی می‌خواست بگیره خودم یه کاریش می‌کنم.
پیتزا چه گهی می‌خواسته بخوره زنگ زده کثافت.
آشغال ئه دیگه. آشغال. ببین آشغال به جایِ پیتزا الان شاشِ من می‌ره تو دهنت پدرسگ. به جایِ نوشابه می‌شاشم تو دهنت مادرجنده. می‌فهمی؟ می‌شاشم از تو چشمات بزنه بیرون. سگ‌پدرِ حیوون.
سعید رسیده‌بود پایین گفت دستت درد نکنه. چه‌قدر شد؟
نه حساب کردم من.
این‌جوری که نمی‌شه.
بذار جیبت برو بزن. بذار جیبت ناراحت می‌شما.
شرمنده می‌کنی. بذار پس من بمونم تو برو بالا استراحت کن.
آره آقا مرتضا بیا بالا چاییَم بدم بخوری سعید هست.
می‌مونم خودم.
من وا می‌ستم دیگه تو برو
بیا بالا آقا مرتضا.
بیا یه فال خودت بردار یه فالم ببر بالا استراحت کن بعد بیا پایین.
من اشتها که ندارم الان. تو می‌خوای پیتزا؟
نه بیا بالا.
می‌رم بر می‌گردم می‌شاشم تو دهنِ خودت و کس و کارت بی‌پدر.
برو بالا آقا مرتضا. برو من هستم.
آقا مرتضا رفت تو و صدایِ دم‌پایی‌اش از پله‌ها بالا رفت. سعید نشست رویِ پله‌ی جلویِ در. چهارتا سسِ  یک‌بار مصرفِ قرمز سهه طرفِ جعبه‌ی پیتزا گذاشته‌بودند. صدایش را بلند کرد گفت: سس چهارتا داده‌ن. خوب ئه ها. یه بار از این‌جا بگیریم. جوابی نیامد رو کرد طرفِ پنجره‌ی طبقه‌ی سوم زنِ آقا مرتضا آن‌جا نبود.
 نیشِ سعید باز بود یکی از سس‌ها را باز کرد رویِ پیتزا مارپیچِ درست کند. یک بسته سس به همه‌ی پیتزا نرسید یکی دیگر باز کرد مارپیچ را با آن کامل کرد. نصفِ بیش‌ترِ یک تکه پیتزا را فرو کرد تو دهنش. 
نوشابه چرا نگفتی؟ حقت ئه بیاد بشاشه تو دهنت. 

هیچ نظری موجود نیست: