آنروز گودر نوشته بود نازنین خسروانی سردش بوده این شبهایِ اوین. حتمن خیلیهایِ دیگر هم. ما وسطِ شهریم. خیلی سرد است. اوین بالاشهر است. دیدهاید؟ بالایِ درکه. وسطِ آن تپهها. کی گفت برین اون بالا زندان بسازین؟ قحطِ جا که نبود آن زمان. میرفتید یک قبرستانِ دیگر که اینقدر سرمایش سرد نباشد.
ناخوش ام. احساسِ شرمندگی میکنم. بیشتر از هر چیز به خاطرِ ناامیدیم احساسِ شرمندگی میکنم. دشمن شاد میشویم. این را به قولِ خودتان «همخوان» نکنید. خدا از هرچی ظالم هست نگذرد. این شترِ کوفتی کی درِ خانهاش میخواهد بخوابد؟
ناخوش ام. احساسِ شرمندگی میکنم. بیشتر از هر چیز به خاطرِ ناامیدیم احساسِ شرمندگی میکنم. دشمن شاد میشویم. این را به قولِ خودتان «همخوان» نکنید. خدا از هرچی ظالم هست نگذرد. این شترِ کوفتی کی درِ خانهاش میخواهد بخوابد؟
۵ نظر:
شرمنده شدم
اينكه اوضاع اين هست را كه هم مي دانيم هم زيادي گفته و شنيده ايم حالا مثلا چه بايد بكنيم. اين مهم است فكر كنم!
سلام.خوبی؟دلم تنگ شده بود.خبر داری از مانی؟
تولدت مبارک جوون.
کجا باید بخوابم!؟ :پی
ارسال یک نظر