این بالاتنه نداره. یه آلت هست و یه کون. پاهاشم هست. من رفتم جلو سیگار تعارف کردم گفتم سیگار میکشی؟ بیا یه سیگار با هم بکشیم. خودمم یه نخ بیشتر نداشتم تعارف کردم گفتم سرِ حرف باز شه ازم نگرفت. بعد گفتم خب چه خبر چی شد تعریف کن هیچی نگفت فقط کفِ پایِ چپشو رو زمین سُر داد یه خورده به طرفِ بیرون کج کرد. من فکر کردم یعنی مثلن می خواد ارتباط برقرار کنه دیگه نگاه کردم اون طرفی که پنجهی پاش داره نشون میده یه کلاغ بود زل زده بود به ما. به ما که نه. داشت اونو نگاه میکرد بعد منو نگاه کرد پرید رفت. بهش گفتم کلاغه م که رفت نگاه کردم به پاش ببینم جواب میده یا نه ولی تکون نداد. ازش پرسیدم این کونت بارون میاد آب نمیره توش اسهال استفراغ شی؟ باز چیزی نگفت. نشستم لبهی جدول سیگارمو روشن کردم این همینجور بالا سرم واستاده بود نوکِ آلتش میخورد به شقیقهم. منم عصبی میشم یکی آلتشو بزنه به شقیقه م ولی گفتم چیز نکنم یه برخوردِ ناجوری تو همین دفعهی اول پیش بیاد بهش گفتم ببین این سرِ آلتت هی بخوره به این ور اون ور کم کم صاف میشه کوتاه میشه. گرفت اون ور. یه پرایده میخواست پارک دوبل کنه رانندهش دختر بود گفتم بابا اینام معلوم نیست کی گواهینامه میده بهشون یه پارک ئه دیگه اینم بلد نیستن. دودِ سیگارمو که فوت میکردم از زیرِ تخماش رد میشد میرفت اون ور به نظرم اومد یه منظرهی جالبی ایجاد کرده گوشیمو درآوردم یه عکس گرفتم بهش نشون دادم گفتم ببین اینو برم خونه میذارم تو فیسبوکم بچههایِ بام ببینن. با آلتش عکسه رو نگاه میکرد شانسِ ما همون موقع داییم زنگ زد آلتش خورد به گوشی ریجکت کرد. با داییم کار داشتم آبجو انداخته قرار بود برم ازش بگیرم بهش گفتم ببین الان ریجکت شد من شارژ ندارم باید بهش زنگ بزنم این از اونایی ئه که ریجکت کنی انگار فحش خارمادر دادی.کونشو کرد بهم از کونش گوشیشیو گوزید بیرون من گفتم دستت درد نکنه داییم از اونایی ئه که شمارهی ناشناس جواب نمیده پس دادم بهش. بلند شدم گفتم بریم تا این دکه هم یه قدمی بزنیم هم یه شارژ بگیریم. راه افتادیم رفتیم جلو دکه یارو دکهایه میشناختش اومد جلو کونشو بوسید پاهاشو لیس زد گفت خیلی وقت ئه نیومدی یه سری به ما نزدی بیمعرفت شدی با این رفیقایِ جدیدت میگردی اشاره کرد به من. به یارو گفتم یه شارژِ دویی بده یارو رفت شارژو آورد گفت مهمونِ من به افتخارِ این رِفیقِ مشترکِ گلمون من دیدم یه چیزی بگم خوشش بیاد گفتم والا ایشون که افتخارِ رفاقت به ما نمیدن وگرنه ما که خیلی طلبهایم. کونشو کرد بهم لبخند زد منم با نوکِ پا پشتِ زانوشو ناز کردم. شارژو زدم تو گوشی زنگ زدم دایی گفتم دایی چی شد بیایم آبجو بگیریم نیایم چی کار کنیم گفت الان گرفتارم یه ساعت دیگه بیاین پرسید خودتی یا با کسی میای گفتم نه با رفیقم میام بعد نگاه کردم بهش ببینم وقتی میگم با رفیقم میایم عکسالعملش چی ئه با آلتش طرحِ یه علامتِ مثبت تو هوا ترسیم کرد علامته رو برداشتم گذاشتم تو جیبم گفتم اینم نگه میدارم یادگاریِ روزِ اولِ رفاقتمون، سوارِ موتورش شدیم رفتیم هم یه چرخی بزنیم هم وقت بگذره دایی سرش خلوت شه بریم ازش آبجو بگیریم. داییم از اونایی ئه که وقتی بگه یه ساعت دیگه بیاین یه ساعت بشه پنجاه و نه دقیقه یا یه ساعت و یه دقیقه، دیگه درو باز نمیکنه
فاطیما
۱۴ ساعت قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر