اعصابم خورد بود رفتم یه کلونازپام خوردم الان پشیمونم. یعنی اون ایمانِ سابق به کلونازپام رو از دست دادم. اون اعتقاد و چی بود اسمش؟ وفاداری؟ نمیدونم. منظورم این ئه که به نظرم از بس اعصابم خورد بوده و کلونازپام خوردهم دیگه حالم از این که کلونازپام حالمو خوب کنه به هم میخوره. حالا تازگیا زیادم خوب تر نمیکنه. تو اون چیزه گفتم باید زیادهروی نکنم که نسبت بهش مصون نشم. گویا شدهم. الان کلونازپام دو خوردم. قبلن یک می خوردم. اون جام گفتم. یعنی منظورم این ئه که وقتی میخورم بعد یه مقدار بهتر میشم حتا در همون حالتِ بهتری هم به خودم میگم خب بعدش چی؟ بعدش که پرید. بعد که دوباره برگشتم تو خودم چی. این بدتر ناراحتم میکنه. یعنی میگم اگه حالِ آدم همینجور بد بمونه بهتر از این ئه که به طورِ موقت خوب بشه یه ساعت دو ساعت بد نباشه بعد دوباره بد بشه. اون بعدِ کوفتیش. رفتم یکی دو تا کتاب گرفتم واسه عید بخونم مثلن میتونستم تو این حالاتِ اعصابخوردی بشینم بخونم ولی میگم الان بخونم باز بینش وقفه میافته کارِ خونه هست اداره هست وسطش ول میکنم دوباره باید بشینم از اول بخونم. نشستم فیلمِ اسب حیوانِ نجیبی ست رو دیدم. دفعهی چندم شده نمیدونم. اون هفتهم اعصابم خوردشده بود نشستم فیلمِ بیخودوبیجهتو دیدم. تو اون وبلاگِ نابودگشتهی یاهو به طورِ مبسوطی به این که بیخودوبیجهت و کلن کاهانی چهقدر خوبن پرداخته بودم. حالا اینکه این فیلماشم یکی از چیزایی ئه که باعث میشه تو اون مدت که میبینم فراموش کنم و یه خورده بهتر باشم. یه بار از سرِ گیشا هم دو سه تا فیلم گرفتم که باز بشینم تو عید ببینم. بعد ببینم. میبینی؟ امسال اندازهی سالهایِ قبل از عید ناراضی نیستم. همین که این ادارهی کوفتی رو یه چند روزی هم شده نمیریم خودش خیلی خوب ئه. الان نشستهم دارم اینا رو مینویسم که کلونازپامه اثر کنه حالم بهتر بشه. با وجودِ اون چیزی که اولش گفتم. اینا به نظر نمایش (یا به قولِ شما شو آفِ) دیوونگی و خل و چلی میاد؟ چارهای ندارم. جایِ دیگهای ندارم برم توش چیز کنم. حالا به نظر نمایشِ هرچیزی بیاد. یه دوستی داشتیم میگفت «لونه». به قولِ اون «لونه»ی دیگهای ندارم برم توش. عصر یه دقه اون سگبوکِ مربوط به گورخونه رو اکتیو کردم اونجا چیز کنم خوشم نیومد. حالا نمیگم چرت میگن و بد میگن و اینا. ولی در مودِ چیزایی که اونا میگم نیستن. حالا به نظر نمایشِ هرچیزی بیاد. ولی یه چیزِ دیگهای که قبلن بودم و الان نیستم این ئه که قبلن اینجوری بودم که هیچ مهم نبود کسی در موردم چی فکر میکنه. خیلی راحت بودم و هرچی میخواستم مینوشتم. یه چند سالی هست که میبینم این برام مهم ئه. البته نه اون قدر مهم که بگم نه این حرفو نزن که در موردت اینجوری فکر نکنن. ولی دیگه اونجوری هم راحت نیستم. ارباب حلقهها هم حالِ منو بهتر میکنه که الان حوصله ندارم بذارم ببینم. طولانی ئه. چیزی که خیلی حالمو بهتر میکرد این بود که میزدم از خونه بیرون میرفتم یه گوشهای. یا این که کلن آدمِ سرخوش و ناغمپرستی بودم که خب توپهایِ ما یا گل نشد یا اگه گل شد آفساید بود و نشد که اینجوری بشه. از خونه هم نمیتونم برم بیرون. یه بار دیگه هم نشستهم بازیِ تاج و تخت (یا به قولِ شما گیم آو ترونز)رو دیدهم. بیکار و بیحال بودم میاومدم خونه مینشستم اینو میذاشتم میدیدم. بازیِ نید فور اسپید رو هم نصب کردهم که اینقدر توش چلمن بازی درمیارم اعصابم خورد میشه ول میکنم. سرِ پیچا نمیتونم درست بپیچم میزنم تو خاکی میخورم تو گاردریل. هفتهی پیش ایمان اومد اداره بهش گفتم اینجوری ئه گفت دستی بکش سرِ پیچا. دستی هم میکشم بدتر میشه. کلن تو بازی (حالا هر بازیای) چلمن ام و جون میکنم تا یه مرحله رد کنم.
هنوز کلونازپامه اثر نکرده. البته بیست دقیقه هم نشده که خوردهم. ولی قبلن اینجوری بود که از گلو میرفت پایین اصلن همون آبی که باهاش می خوردم مزهی سرخوشی و راحتی و بیخیالی میداد. ولی الان اینجوری. دیگه حال ندارم. اون بار بعد از این که بیخودوبیجهتو دیدم بعدش برایِ این که سرم هم گرم بشه نشستم موسیقیِ آخرشو که کارن همایونفر ساخته از توش درآوردم.الان میذارم برایِ دانلود. اگرچه خلافِ قانونِ حقوقِ مولفین و مصنفین و وجدان و شرف ئه و حالا جدی کارِ زشتی ئه ولی بالاخره بعدن چند سال دیگه مجموعهی دوم از آثارِ کارن همایونفر درمیاد و هرکی بخواد بخره به خاطرِ این که من اینو گذاشتهم واسه دانلود بیخیالِ خریدن نمیشه. دیروز تو تاکسی دقیقن به همین بحثِ کپی رایت و اینا فکر میکردم دیدم بابا مردم پولِ پاره و گوشهندار مچاله میکنن میندازن به راننده. یا راننده به این بهانه که دویستی نداره بقیهی پولو نمیده. حالا ما میخوایم تو این فرهنگ، حقِ مولفو جا بندازیم؟ البته باید از یه جایی شروع کرد ولی حالا تا اونجا شروع شه من اینو میذارم دانلود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر